من همانقدر از فوتبال می دانم که ممکن است در عمل دریبل زدن و سانتر کردن را نیز با یکدیگر اشتباه بگیرم؛ با اینحال فهمیدن بزرگی مارادونا حتی برای من هم کار سختی نیست.
مارادونا کسی بود که حتی منی را که هیچ رغبتی به فوتبال نداشتم؛ سالهای سال پای بازی هایش میخ کوب کرد. فهم بزرگی ابعاد آنکه دست خدا نام گرفت و یا یکبار با کنار زدن همه بازیکنان انگلیس بزرگترین گل قرن را به ثمر رساند؛ حتی فوتبال دانی هم نمی خواد.
علت محبوبیت مارادونا اما به نظر من تنها فوتبال وی نبود. او تحقق رویاهای فرو خفته ی بشری بود. بشری عادی که می خواهد، یک قهرمان باشد. افتخارات غیر معمول درست کند و حتی گاه خلاف کند.
مارادونا همه اینها در کنار هم بود؛ یک انسان معمولی که از خاستگاه فقیر نشین بیرون آمد؛ یک مرد خونگرم آمریکای جنوبی که قهرمان شد، تا بگوید قهرمان شدن کار سختی نیست.
او نشان داد که آدم، آدم است. بزرگ می شود؛ ستاره می شود؛ افول می کند؛ به دنبال حسرت شهرت گذشته اش به دنبال افیون می رود و دست آخر هم می میرد.
راستش من از وجود این مرد همواره و حتی همین حالا انرژی می گیرم. برای دریافت موج خونگرمی و حرارت چشمان او لازم نبود؛ رفیق نزدیکش می بودی؛ اشعه او به همه ما روزگاری از میان زمین فوتبال تابیده بود و برای همین است که او را دوست می داشتیم.
ماردونا خودش بود. خودش را بازی می کرد؛ هم در فوتبال و هم در صحنه زندگی بی ریا بود. او خودش را به همان شکل دوست می داشت. محبوبیت جهانی او را دیگر ستارگان شاید چند نفری هم به ا تفاق نتوانند، کسب کنند .
افزون بر اینها مارادونا همه خاطرات خوش کودکی و نوجوانی من و آنهایی بود که در دهه نود در آرامش و ثبات جهان لذت بازی های او را می بردند.
براستی که او خودش هم خوب فهمیده بود که این کار دست خدا است و اینکه حتی محبوب شدن هم کار خداست و دست خدا که بالاترین دست هاست . یدالله فوق ایدیکم.